یکبار پیروز شدیم اینبار هم پیروز میشیم!
بچه ها به احترام صحبتای پدر ساکت میشن و تا آخر کلمه کلمه حرفارو با جون دل گوش میکنن. ابوفرید حرفای خانمش رو تکمیل میکنه و میگه: …
«اسراییل فکر میکنه با خراب کردن خونه هامون میتونه پیروز بشه. اما اینا اشتباه فکر کردن! هر خونه یکی دوتا جوون اسلحه به دست قهرمان داره ».
غیرت رو تو چشمای ابوفرید میبینم وقتی که به بچه های معلولش اشاره میکنه و میگه : « ما اگه زمینمون رو ترک کردیم فقط بخاطر امنیت این بچه هایی هست که همراهمونه و الا ما خودمون برمیگردیم به زمین هامون. ۱۸ ساله که داریم مقاومت میکنیم و همینطور هم ادامه میدیم. آره بذار جرات کنن بیان تو زمین ما، اونوقت جوونای اسلحه بدست ما اونجا درست جلوی متجاوزا هستن. این مقاومت، ۱۸ ساله که هست و همیشه پیروز بودیم و از الان به بعد هم پاش باشه ۱۸ سال دیگه هم میجنگیم تا پیروز بشیم.»
اینجا کسی شهادت سید حسن رو باور نداره. بهش میگم: « ابوفرید سید حسن که دیگه نیست..»
اخماش رفته تو هم و خیلی محکم جوابمو میده: « اون کسی که سید حسن رو سید حسن کرد باز هم هست که مثل سید حسن رو بسازه. ما امیدواریم. سیدعلی رهبر و پدر ماست. مطمئنم که قهرمانانی از نسل جدید با تربیت سید حسن میان که همه رو نجات بدن».
با این حرفش تو خودم فرو رفتم. متصدی معمولی پمپ بنزین با یه سیگار توی دستش و تتوی یاعلی، از مقاومتی میگه که ما فقط شنیدیمش و اونو خانوادهی پنجنفرهش با همه مشکلاتشون دارن این باورو زندگی میکنن.
بهش میگم چطور انقد محکم و امیدواری؟؟
میگه: ما الگومون امام حسینه، که با اندک یارانش جلوی دشمن ایستاد. ما هم مثل اون خودمون و بچه هامون رو فدا میکنیم. قبلا هم اسراییل اومده بود به مرز ما ولی ما نذاشتیم پیش بره . پس همین طور ادامه میدیم ». دستش رو به شدت تکون میده و میگه : « یکبار پیروز شدیم اینبار هم پیروز میشم! ما یک میلیون شیعه به نیابت از همه مسلمانان دنیا داریم می جنگیم. نه فقط زمین لبنان. بلکه به هر زمینی. مثل ایران، یمن سوریه و عراق بخوان نزدیک بشن ما هستیم و مقاومت میکنیم.»